تبعات ترک زهد
تبعات ترک زهد
زهد شرط احراز صلاحیت برای اعطای مسئولیت است اگر کسی زاهد نباشد حلاوت ایمان را نمیچشد؛ چون جور در نمیآید و ذائقه یا باید باایمان باشد یا دنیا اگر قراره اضافات دنیا را بهصورت مفرط در زندگی خودم ورود بدهم امکان ندارد این اضافات بگذارند من حلاوت ایمان را بچشم خود همین اضافات و همین دنیاپرستی و همین تعلقات و دنیا مانع میشود و جلوی نزول رحمت را میگیرند حقیقتاً من آدم حقگرایی دیگر نمیشوم چه آدمی در میآیم؟ وقتی میبینم منافع دنیایی من اقتضائاتی دارد همان حرف را میزنم و دنبال آن میروم تا آنجا که حرف خلاف قرآن و شرع مقدس را مطرح میکنم العیاذبالله. آدمی با تعلقات دنیا، فراغت قلبی ندارد بسیار آدم شلوغی در میآید آدم شلوغ به درد خودش هم نمیخورد چه برسد به دیگران حالا اگر این آدم، مسئولیت بگیرد کی میرسد به کار مردم برسد او گرفتار تعلقات خودش و گروهش است. آدمی که زاهد نیست دریافت فراسویی ندارد. زهد کمک میکند به طهارت برسیم و قابل و شایسته شویم که خداوند آب معارف را از موطن خودش در قلب ما بریزد زهد نباشد این اتفاق نمیافتد. آدمی که زاهد نیست حقیقتاً کورباطن در میآید چشم سرش شاید ببیند؛ ولی به طور حتم چشم سِرّش نمیبیند نمیفهمد اگر میفهمید که مقابل حق نمیایستاد اگر از دنیا کناره بود که حقگرا بود و چون دنیادوست است حق را نمیفهمد و مقابل آن میایستند و خیال میکند که حق را میفهمد و یا خیال میکند که طرفدار حق است.
قَالَ رسولالله صلیالله علیه و آله: مَن یَرغَبُ فِی الدُّنیا فَطالَ فیها أمَلُهُ أعمَی اللّهُ قَلبَهُ عَلی قَدرِ رَغبَتِهِ فیها؛ هر که به دنیا علاقهمند باشد و آرزوهای دور و دراز در آن داشته باشد، خداوند به اندازه علاقهاش به دنیا، دل او را کور میگرداند.
و مَن زَهِدَ فیها فَقَصَرَ فیها أمَلَهُ أعطاهُ اللّهُ عِلماً بغَیرِ تَعَلُّمٍ و هُدیً بغَیرِ هِدایَةٍ و أذهَبَ عَنهُ العَماءَ و جَعَلَهُ بَصیراً؛ هر که به دنیا روی آوَرَد و آرزویش دراز گردد خداوند به اندازه رغبت او به دنیا، دلش را کور گرداند و هر که به دنیا پشت کند و آرزویش را در آن کوتاه گرداند خداوند او را دانشی عطا کند، بیآنکه از کسی فرا گیرد و هدایتش فرماید، بی آن که کسی هدایتش کند و کوری را از [دل] او ببرد و بینایش گرداند.
عن علیٍ علیهالسلام: إنَّمَا الدُّنیا مُنتَهی بَصَرِ الأَعمی؛ لا یُبصِرُ مِمّا وَراءَهَا شَیئاً وَ البَصیرُ یَنفُذُها بَصَرُهُ وَ یَعلَمُ أنَّ الدّارَ وَراءَها فَالبَصیرُ مِنها شاخِصٌ وَ الأَعمی إلَیها شاخِصٌ وَ البَصیرُ مِنها مُتَزَوِّدٌ وَ الأَعمی لَها مُتَزَوِّدٌ؛ دنیا، آخرین دیدرسِ شخص کور [دل] است و از آنچه فراسوی آن است، چیزی نمیبیند؛ امّا شخص بینا، نگاهش از دنیا فراتر میرود و میداند که سرای حقیقی، در ورایی این دنیاست. پس، بینا از دنیا دل بر میکند و کوردل، به آن رو میکند. بینا، از آن توشه بر میگیرد و کوردل، برای آن توشه فراهم میآورد.
برخی از رفقای لقمان به او گفتند تو هم مثل ما چوپان بودی ندیدیم زیر بغلت کتاب باشد گفت روی چند فضیلت متمرکز شدم و در کارهایی که در گلهداری تخلف بود کنار کشیدم؛ کنار کشیدن یعنی زهد. قَالَ لِلقَمَانِ بَعْضُ النَّاسِ: أَلَسْتَ کُنتَ تَرْعَی مَعَنَا؟ فَقَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَمِنْ أَیْنَ أُوتِیتَ مَا أَرَی؟ قَالَ: قَدَرُ اللهِ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَ صِدْقُ الْحَدِیثِ وَ الصَّمْتُ عَمَّا لَا یَعْنِینِی. (مجمعالبیان ذیل آیه 12 صوره لقمان)
هر کسی چوپان خودش است ما چون چوپانِ گوسفندِ حواس و غرایض و دلمان نیستیم به حکمت دست پیدا نمیکنیم. ما باید غرایض را میآوردیم در جایی که باید چرا میکردند میچراندیم نه اینکه رهایشان بگذاریم. هر کسی چوپان گله؟ خودش است چوپان گله غرایض و حواس خودش است. در این فضای مجازی من باید ببینم این گوسفند چشمم را کجا میبرم چرا؟ چون من چوپان غرایض و حواس خودم هستم.
عن النبی صلیالله علیه و آله لَمّا خَرَجَ ذاتَ یومٍ فقالَ: هَل مِنککم أحَدٌ یُرِیدُ أن یُؤتِیَهُ اللّهُ عزوجلّ عِلما بغَیرِ تَعَلُّمٍ و هُدیً بغَیرِ هِدایةٍ؟! هَل مِنککم أحَدٌ یُرِیدُ أن یُذهِبَ اللّه ُ عَنهُ العَمی و یَجعَلَهُ بَصیراً؟! ألا مَن زَهِدَ فی الدنیا و قَصُرَ أمَلُهُ فیها أعطاهُ اللّه ُ عِلما بغَیرِ تَعَلُّمٍ و هُدیً بغَیرِ هِدایَـةٍ؛ پیامبر خدا صلیالله علیه و آله پس از خروج [از منزل] فرمودند: آیا کسی از شما هست که بخواهد خداوند، بیواسطه او را علم آموزد و هدایت کند؟ آیا کسی از شما هست که بخواهد خداوند کوردلی او را بزداید و بینا و بصیرش گرداند؟ بدانید که هر کس به دنیا بیرغبت باشد و آرزویش را در دنیا کوتاه کند، خداوند بدون مربی دیدن و رهنمایی، او را علم آموزد و هدایتش فرماید.
در احوالات مرحوم مرشد چلویی که مرد خدایی بود نقل شده که یکوقتی نقل میکنند از کوچهای میگذشت و یک نجاری به او گفت که تشریف بیاورید مغازه من و ایشان هم رفت مغازشون اون آقا میخواست چیزهایی که در مورد مرشد شنیده را امتحان کند به مرشد گفت داخل این جعبهابزار من، چند تا میخه؟! مرشد گفت: که چه شود؟! گفت شما بفرمایید گفت بنده خدا! ما نیامدیم اینجا میخ بشمریم ما به دنیا نیامدیم میخ بشمریم ما به دنیا آمدیم که آدم شویم برفرض که به تو بگویم شصت و چهار تا میخ داخل این جعبه است که چه شود؟! نصیحتش کرد و بلند شد و رفت. این آقای نجار لج کرد جعبه را برگرداند شروع کرد همه میخها را شمردن دید شصت و چهار تا میخ؛ آن مرد خدا بهش گفت ما برای شمردن میخ به دنیا نیامدیم ما اومدیم آدم باشیم؛ ولی متأسفانه بعضی از ما همچنان مشغول شمردن میخ هستیم و میخ دنیا شدیم و از دنیا کنده نمیشویم.
منبع: برنامه گنج سعادت تاریخ پخش در رادیو معارف 14 بهمن 1402 ساعت 18
به قلم مسعود رضانژاد فهادان